اشاره

هر جا که حُسن جلوه کند عشق سَر زند*** چون هست حسن لَم یزلی، عشق لایزال

اشاره

هر جا که حُسن جلوه کند عشق سَر زند*** چون هست حسن لَم یزلی، عشق لایزال

طبقه بندی موضوعی

...یا مَنْ یُعْطِى الْکَثیرَ بِالْقَلیلِ

به اینجای دعا که رسید، کمی مکث کرد، سرش را پایین برد و قطره اشکی از گوشه ی چشمش  روی قالی افتاد.

با خود فکر می کرد اگر حتی اندازه ی قلیلی نداشته باشد چه؟

قطره ای دیگر روی قالی افتاد،

صدا زد:

یا مَنْ یُعْطِى الْکَثیرَ بِالْقَلیلِ... اِرحَم مَن لَیسَ لَه حتّی قَلیل


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ خرداد ۹۲ ، ۰۰:۵۴
معین وفادار

نقد برخی عادات و اشخاصِ منسوب یا همفکر یا نزدیک به جبهه ی پایداری، رسالتی بود که در چند هفته اخیر بر دوش خود حمل می کردم. به هر مجلس به هر منزل! از دوستانه یا رسمی ، خصوصی یا عمومی، به هر شیوه از شوخی یا جدی، کنایه ای یا صریح، مستقیم یا غیر مستقیم، حضوری یا مجازی، در پی نشان دادن برخی رویه های غلط این دوستان بودم.

راس همه ی نارضایتی هایم نگاه و عقیده ای بود که در طرفداران این گرده  کم و بیش موج می زد: هر کس غیر از تیم پایداری ها، فاصله ای پُر ناشدنی با ولایت دارد که اگر خدایی ناکرده، زبان ها لال، مسئولیتی بر عهده گرفت، عن قریب بدانید کشتی انقلاب و نظام و حتی اسلام به گِل خواهد نشست و دیگر نامی از انقلاب و روحیه ی انقلابی در تمام کره ی زمین باقی نخواهد ماند، لذاست بر ما که حداکثر تلاش خود را به کار گیریم تا چهره ی نامبارک غیرپایداری ها را نمایش دهیم-یا نمایش! دهیم- تا ضرورت تحمیل خود بر همه را، واقعیتی انکار ناپذیر قلمداد کنیم.

گرچه عبارت فوق مغرقانه است و شامل همه ی افراد و طرفداران این طیف نمی شود، لکن قدر مشترک چیزی که القا می کنند این است-حتی اگر به زبان هم نیاورند- که در دل به نوعی و تاحدی به گزاره ی فوق باور دارند. این امر به حدی رسیده بود که پس از اتمام ثبت نام وزارت کشور، برخی دوستان پایداری صفت نشان دادند بدشان نمی آید حتی جلیلی را هم غیرپایداری کنند(با همه با برخی ویژگی ها فوق الذکر). از همین رو می شد فرض کرد اگر جلیلی و لنکرانی تا آخرین ساعات تبلیغات در چرخه ی انتخابات باقی می ماندند، چه ناگفته هایی- که گویا هیچ موقع تمام شدنی نیستند-  گفته می شد تا فردی داخل معیارهای خودساخته-که سنت اللهی و لایتغیر جلوه داده می شوند- قرار گیرد یا از دایره آن طرد شود.

در چنین شرایطی، برادر بزرگوار، دکتر لنکرانی که با حمایت مطلق و همه جانبه ی استاد مصباح همراه بود-حمایتی که چه بسا می توانست هر شیر بیشه ی تواضع را مسحور خودپسندی کند- با دکتر جلیلی دیدار می کند و پس از آن طبق وعده ی پیشینش جهت جلوگیری از تشتت گفتمان مقاومتِ عزت مدار، حکمت بین و مصلحت سنج، پیش از اعلام نظر شورای نگهبان، انصراف خود را اعلام می دارد.

این ماجرا غیر از مزایایی که برای گفتمان انقلابی داشت، درسی مهم برای من به ارمغان آورد؛ استاد مصباح-که ممکن است برخی مانند من علت برخی رفتارها یا گفتارهای سیاسی ایشان را ندانند و در پذیرش آنها تعلل کنند- بینشی عقلی و علمی دارند که طبق آن از فردی حمایت یا اعلام برائت می کنند؛ و این حرکت دکتر لنکرانی به من ثابت کرد استاد مصباح در مورد او به گزاف سخن نگفته است؛ این تصمیم به موقع جناب لنکرانی غیر احیای مجدد جبهه ی پایداری و کسب آبرو برای دوستانی که با مواضع نامناسب خود، موجب اختلاف و تنش میان دوستداران نظام و رهبری شده بودند، سلامت نگاه استاد مصباح را نشان داد. در واقع می توان گفت دکتر لنکرانی خود را حذف کرد تا صحت نظر آیت الله مصباح را اثبات کند. و من فکر می کنم با همه ی تفسیرهای متعددی که در رابطه با این تصمیم دکتر لنکرانی صورت گرفته -و می گیرد- عمل دکتر لنکرانی یک بار دیگر محاسن رویکرد اصول گرایی ناب را در برابر همه ی بداخلاقی های دنیای سیاست تسلط بر نفس و جسم انسان، به نمایش گذاشت. گرچه هنوز معتقدم طرفداران دکتر جلیلی ضمن حمایت از نامزد مورد نظر، نباید دکتر او را تنها شایسته این جایگاه بدانند و دوباره به اخراج سایرین از بافته های خود تحت عنوان کذا و کذا اقدام کنند.

در هر صورت،این عمل حتی اگر برای رای آوری گزینه ی مورد نظر آقای لنکرانی هم موثر نافتد، به نظر من همین که این روحیه و افق اعلای عمل سیاسی را نشان داد، به خودی خود ارزشمند و شایسته ی توجه و تقدیر می باشد.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۱ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۹:۳۱
فرشاد فرهادی

تالس، آناکسی ماندر، پارمندیس، فیثاغورس، دمکریتوس، سقراط، افلاطون، ارسطو، افلوطین، زنون، کندی، فارابی، ابن سینا، زکریا، ابوریحان، ابن رشد ، سهروردی، توماس آکوئینی، آگوستین، بطلمیوس، کپرنیک، گالیله، کپلر، بیکن، دکارت، ملاصدرا،اسپینوزا، پاسکال، هابز، جان لاک، هیوم، جان استوارت میل، کانت، فیخته، شلینگ،  طباطبایی، هگل، نیچه، نیوتن، داروین،آدام اسمیت،لاوازیه، دوبری،مارکس، گاندی، آنتونی گیدنز، امیل دورکهیم،مارکس وبر، ویت گنشتاین، راسل، وایتهد، جعفری، هیدیگر، فوکو، کواین، کارنپ، ویلیامسون، کریپکی، پوپر، کوهن، لاکاتوش، فایرابند، آلوین پلنتیگا، ماکسول، بور، کلوین،هانگتین تون، هایزنبرگ، شرودینگر، پلانک، انیشتنین، هاوکینگ، رورتی، مگی، چامسکی، یورگن هابرماس

.

.

.

______________

اگر در عرصه خلاقیت و سازندگی ، زمینه را «انسان » فرض کنیم هیچ هنرمندی و صنعتگری به پای پیامبران نمی رسد .

(شهید مطهری سیری در سیره نبوی / ص 12 )

________________

معلمی شغل انبیاست، اما کدام معلم؟(+)

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ ارديبهشت ۹۲ ، ۰۱:۴۳
فرشاد فرهادی

"برای اطلاع جناب رئیس جمهور لازم به یادآوری است که این ادعا نیز از سوی جناب مشایی مطرح شده - که نوار صوتی و تصویری آن موجود است- ایشان می فرمایند:«در سال 1357 انقلاب کردیم تا انقلاب اسلامی را صادر کنیم اما من اینجا عرض می کنم که دوران اسلام گرایی به پایان رسیده است(!) معنایش این نیست که اسلام گرایی وجود ندارد یا رو به نضج نیست، نه، اسلام هست اما دوره اش به پایان رسیده است. اکنون دوره اسب سواری تمام شده، اما اسب هست و سوارش هم هست»!"

جملات بالا قسمتی از بند شماره ی 4 سرمقاله ی روز سه شنبه 5 اردیبهشت کیهان، به قلم جناب آقای حسین شریعتمداری می باشد. این نقل قول های آقای مشایی تا به حال چنیدن مرتبه توسط آقای شریعتمداری بکارگرفته شده(+،+)، تا انحراف فکری یا اصیل نبودن تفکر گوینده ی آن را برای نشان دهد. شاید اثبات این قضیه که دلبستگان به این نظام و انقلاب دلخوشی چندانی از اسفندیار رحیم مشایی نداردند کار دشواری نباشد، مضافا بر اینکه کمتر کسی است که دستآورد عظیم این انقلاب را در زمینه ی فکری و در راستای تمدن اصیل اسلامی بداند و برای طی این مسیر دل در گرو شخص مذبور بسته باشد. این مقدمات را گفتم تا مشخص کنم هدف از نوشتن این سطور طرفداری از شخص خاصی نیست.

اما بعد، جملات فوق  بریده از یک سخنرانی از آقایی مشایی است که در سال 83 و به مناسبت میلاد حضرت ولی عصر(عج) بیان شده، قضاوت درباره ی علمی یا دینی بودن اظهارات فوق را به خوانندگان واگذار می کنم؛ لکن جناب مستطاب مشایی چندین بار بعد از پخش نوار آن جلسه و هجمه های صورت گرفته به محتوای آن، منظور دقیق خود را از لفظ اسلام گرایی منقضی شده به صراحت بیان کرده است.(+،+)(همچنین نزدیکان فکری او نیز توضیحاتی در آن رابطه داده اند) بنابراین باتوجه به اینکه این شخص حرفش را اصلاح کرده یا به طور ضمنی پس گرفته، به نظر نمی رسد تمسک به آنها برای تخریب یک شخص امری مورد رضایت حق تعالی باشد. با توجه به معنای آیه ی شریفه ی «بِئْسَ الِاسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِیمَانِ» آیا نسبت  دادن معتقد نبودن به اسلام گرایی به شخصی که حداقل می دانیم به اسلام اعتقاد دارد- به اندازه ی وسع خود خودش- و القای این مطلب که جملات فوق نشان از تفکری خطرناک برای به در کردن اسلام از جامعه دارد، فعلی اخلاقی و از سر احساس تکلیف می باشد؟

لازم به یادآوری است  که درماجرای حکم معاون اولی رئیس جمهور و اتفاقات بعد آن، آقای شریعت مداری با نوشتن مقاله ی «چه کسی او را اداره می کند؟!ا» این انتساب را بخشی از یک پروژه ی بیرونی نامید و به شدت علیه آقای مشایی احتمالاتی را بیان کرد، اما یک روز بعد در دیدار مقام معظم رهبری با شرکت کنندگان مسابقه بین المللی قرآن کریم که بیان فرمودند «...رد و طرد دیگران بطور مطلق بر سر مسائل درجه دوم مصلحت نیست...این موضوع نباید موجب دامن زدن به اختلاف شود ضمن آنکه نباید به کسی بیهوده تهمت زد و او را به خاطر یک امر از همه آن چیزهایی که صلاحیت محسوب می شود نفی کرد...اگر این اختلاف سلیقه ها و برداشتها با هوای نفس مخلوط شد کار خراب می شود بنابراین باید ملاحظه کرد کجا اختلاف سلیقه براساس هوای نفس و کجا براساس احساس تکلیف است». پس از دعوت رهبری به انصاف در قول و عمل، آقای شریعتمداری که روی سخنان رهبری را با خود می دید در یادداشت روز بعد کیهان، «هر چه آن خسرو کند شیرین بود» ضمن اعتراف به خطای خود در محتمل دانستن وابستگی مشایی با کودتای مخملی نوشت: «بنابراین وظیفه خود می دانم که با نوشتن این وجیزه، آنچه دیروز نوشته بودم را تصحیح کرده و اذعان کنم در اعتراض و انتقاد به کسانی که نامشان در آن نوشته به میان آمده ، زیاده روی شده بود».

با توجه به تاکید چندباره ی مقام معظم رهبری بر رعایت تقوا و انصاف در قول و عمل، فکر می کنم متوسل شدن به سخنانی که در ابتدای این نوشته آمد و مخفی نگه داشتن سخنان اصلاحی بعد از آن توسط آقای شریعتمداری به دور از انصاف و تقوای بالای ایشان باشد. هرچند که ممکن است ایشان چیزی دیده یا شنیده باشند که ما آن بی اطلاع باشیم، که در آن صورت نیز تا زمانی که اطلاع ما از قضایا به همین اندازه است نمی توان چنان قضاوت کرد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۱:۳۸
فرشاد فرهادی

//bayanbox.ir/id/2981510189770969975?view

جانگو برده ی سیاه بی فرهنگ هرچند حق داشت آزاد زندگی کند و مانند سایرین خود برای خود، زندگی، خانواده و آینده اش تصمیم بگیرد، اما باید اول انسانیت را می آموخت، می فهمید که دولت عدالت طلبی نیاز است که برای مرده یا زنده ی جانیان جایزه تعیین کند و در عوض بردگی از آنان به آنان مدنیت و آداب شهروندی بیآموزد و این نکته را مانند داغ صورت در روح آنان حک کند که هرگز فراموش نکنند پس از دوره ای کار فرهنگی! بر روی آنها، مانند سایر سفید پوشان انسان به شمار می روند.

حرف نگاه بدبینانه نیست و من نیز نمی خواهم توهم توطئه بزنم، فیلم باشکوه و جذاب و خوش ساخت و داستانی مستحکم، پرکشش و واقع نما، چون جنگوی آزاد شده، برعکس بسیاری-نزدیک به همه ی- فیلم های ساخت داخل که آسوده ترین قسمت شان نوشتن داستان-نمای- آن است، نشان از هوش و تلاش فوق العاده ی  کوئنتین تارانتینو کارگردان-نویسنده ی فیلم برای خلق داستانی بس عالمانه از نظر ادبیاتی، روان شناختی، جامعه شناختی و سیاست مدارانه دارد. اما این نکته ی مکتوم و تازه کشفی نیست که حتی نیاز به تلاش برای اثبات داشته باشد؛ گویی بدیهی ترین و پیش پاافتاده ترین مفهوم برای هفت تیرکشان کشف کننده ی قاره و مردم امریکاست که نه تنها صاحبان تمدن و اخلاق اند بلکه یک وظیفه ی سنگین خدادای هم بر دوش خود حمل می کنند که به سایر خلق الله نیز فرهنگ و آداب و رسوم را ارمغان بدهند و آنان را به آزادی برسانند تا بر طبق آموزه های دوران ساز امانیسم به ارزش حقیقی خود برسند و به وادی انسان بودن قدم گذارند. از این روز گرچه تارانتینیو فیلم را نه داستانیِ داستانی و نه تاریخیِ تاریخی می داند(+) اما حضور دکتر آلمانی فیلم(کینگ اشلوتز) که به هر قصدی که در پی مجازات تبهکاران است، سبب شکل گیری بستری است تا انتقام جویی جانگو در کنار رشد و تربیت او را فراهم شود؛ چرا که بدون هدایت والتز(دکتر آلمانی)، جانگو نه فقط به هدف خود نمی رسید بلکه خود را به ورطه ی هلاکتی بی ثمر در شعله ی خشمی ناشی از تعصب می رساند.   

jango5

غیر از تفاوت در قوت داستانی فیلم های امریکایی و فیلم های ساخت داخل، این نکته نیز بسیار آموزنده است که کارگردانان آنها حتی در انتقاد به خود این نکته را فراموش نمی کنند که تنها منجی ممکن جهان اند و اگر انتقادی هم به غرب است فقط غرب راه برون رفت را می تواند بیابد و رایگان! در اختیار دیگران قرار دهند؛ اما ما اگر قرار است خود را در جشنواره ها به جهان بنمایانیم «یک خانواده ی محترم» می شویم.

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ فروردين ۹۲ ، ۱۵:۵۱
فرشاد فرهادی

ظهر روز 22 بهمن، وقتی مردم در راه بازگشت به خانه هاشان بودند، خبری واحد با تیترهای مشابه به عنوان خبر اول خبرگزاری ها وسایت های خبری خارجی فارسی زبان نقش بست.

//bayanbox.ir/id/1925876957508267556?view

  //bayanbox.ir/id/5221587900558660069?view

//bayanbox.ir/id/2105334473993720426?view



مشخص است رسانه های بیگانه همواره به دنبال بهانه ای هستند تا از نشان دادن حماسه ی مردمی که همیشه شگفتی می آفرینند، طفره روند اما این بار با توجه به شواهدی می توان گفت ماجرا فراتر از یک حرکت ساده یا خود جوش! بوده است.

با توجه به تاکیدهای مکرر رهبر معظم انقلاب اسلامی مبنی بر لزوم وحدت  و پرهیز ایجاد تشنج در کشور، حرکت برخی افراد -که البته ممکن است لباس روحانیت به تن نیز داشته باشند- در پرتاب مهر و کفش و اخلال در برنامه ی جشن  پیروزی انقلاب اسلامی، آنقدر دور از ذهن بود که مایه ی بهت عاقلان و شادی دشمنان شد. قطعا بیان این مطلب دفاع از یک فرد یا رئیس یک قوه و محکومیت فرد یا مسئول دیگری نسیت وهرکسی به هر نحوی تا روز انتخابات مخل وحدت باشد، عقلا و شرعا و عرفا به اندازه ی عملش به مردم و نظام جمهوری اسلامی خیانت کرده است. اما نکته ی مهم در تکمیل شدن معنادار یک پازل از پیش طراحی شده دارد. همان طور که آیت الله موحدی کرمانی در خبطه های نماز جمعه ی هفته گذشته  در مورد وقایع مجلس در جلسه ی وزیر کار بیان کردند، «خیلی ها به دنبال این هستند که بدانند در جریان اخیر مقصر کیست، چه بسا در آینده نزدیک این موضوع روشن شود و البته برای بعضی هم اکنون نیز روشن شده است». از پیش مشخص بود که پشت این حرکت قطعا توطئه هایی وجود دارد.(+) لذا شعارهای دیروز جمعی اندک- که ضرری بسیار بیشتر از ارزش و تعدادشان داشت- و هماهنگی آن با شعارهایی که در استقبال مهندس مشایی پس از بازگشت از سفر مصر در فرودگاه و تکرار همان شعار توسط رئیس جمهور در پایان سخنرانی اش در روز راه پیمایی 22 بهمن، روشن نمود در آینده بیشتر از این گروه و برنامه هایشان خواهیم شنید.(+)

 

بعد از اتفاقی که در حرم حضرت معصومه سلام الله علیه رخداد یاد مراسم بزرگداشت ارتحال امام ره در سال 89 افتادم.

آن سال وقتی مردم با شعارهای خود مانع از سخنرانی سیدحسن خمینی، نوه ی حضرت امام ره شدند، با توجه به حوادث سال 88 و مواضع وی، از حرکت مردم کمی خوشحال شدم و برای خود توجیه آوردم که بلاخره مردم باید جایی نارضایتی خود را اعلام کنند، اما حالا به این نتیجه رسیدم حتی اعتراض  همان سال نیز درست نبوده است؛ زیرا حداقلش این است که چنین حرکاتی را باب میکند و موجب رشد بی اخلاقی در کشور می باشد. و برماست عبرت گرفتن از آمد و شد روزگار، چرا که «هر که نامخت از گذشت روزگار    هیچ ناموزد ز هیچ آموزگار»

 


عنوان از  شعری از فاضل عزیز گرفته شده:

دین راه گشا بود و تو گمگشده ی دینی

تردید کن ای زاهد اگر اهل یقینی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ بهمن ۹۱ ، ۲۲:۱۸
فرشاد فرهادی

به نام خدا

این روزها وقتی مدام در خانه، در دانشگاه، در راه و حتی بی راه، با خانواده، آشنایان، هم کلاسی ها، دوستان و حتی دشمنان صحبت از وضعیت اخلاقی جامعه، گرانی، دهه ی فجر، چرایی انقلاب، موفقیت یا عدم موفقیت در حفظ و  ادامه راه انقلاب، فساد و بی اخلاقی در رده های بالای حکومت، سخن ها شنیده و گفته می شود، تلخی غمی عمیق در دلم خود نمایی می کند؛ ولی چند شب پیش، بحثی دوستانه اما جدی و طولانی با یکی از اقوام نزدیک انجام شد که به فکر عمیق و شک های بنیانی در بسیاری امور دینی و انقلابی نیاز داشت. پس از پایان صحبت ها، درگیری درونی ام همچنان پابرجا بود و باخود کلنجار می رفتم، در همان حال مسئله ای به ذهنم رسید که کمی تلخی آن غم را شیرین و وجودش را ارزشمند کرد. با خود گفتم گرچه جنگ تحمیلی سخت بود و چه بسیار ضربه های جبران ناپذیر به کشور و مردم وارد کرد، اما مجاهدان راه حق، آنرا تبدیل دفاع مقدس و عرصه ی توامان جهاد اصغر و اکبر کردند و امام ره آنرا نعمت الهی نامید؛-هرچند ما آرزو و تلاش می کنیم کسی دیگر حتی جرات فکر حمله را به ما نکند- درست است که فتنه های رنگارنگ، مخصوصا حوادث بعد از انتخابات 88 غم انگیز بود و ریزش های مادی و معنوی برایمان درپی داشت، اما باعث خیرات کثیر هم بود و ما را به بازخوانی اندیشه های معمار انقلاب سوق داد تا معیارها را اصیل بدانیم نه افراد را اصالت دهیم؛ گرچه دعا میکنیم، علمی و عملی می کوشیم و با همه حتی هم جبهه ای های مختلف الآرا همفکری و مباحثه می کنیم تا حوادثی مشابه آن دیگر رخ ندهد.

در ایام کنونی نیز این فرصت به خوبی مهیا است که در تلخی آشفتگی بازار و سختی های زندگی مادی و کمرشکن برای سرپرستان خانواده های زحمت کش و کم درآمد -که ولی نعمتان حقیقی انقلابند- به طور کاملا جدی به فلسفه ی انقلاب نسل گذشته باندیشیم و از خود حساب کشیم که انقلابی بودن تا کجا و کی مفید، ممکن و مطلوب است؟ از طرفی کوتاه آمدن از برخی مواضع و وحدت ایجاد کردن کی و با چه کسانی و در چه سطحی نیاز، مجاز و کار راه انداز است؟ واقعا معیار در انتخاب و طرفداری از شخصی چیست و مهم تر از آن وظیفه ی قوم، پس از انتخاب چیست؟  چه اقدامات مستمر و دقیقی برای ثبات قدم و منحرف نشدن انتخاب نیاز است؟ و بسیاری سوالات مبنایی و بینادین دیگری که تامل عمیق، مطالعه ی زیاد و سختی طاقت فرسایی می طلبد؛ لکن خدا را شکر می کنیم که وعده داده است هرکس در راه او محکم حرکت کند و صبور باشد فرج و یاری برای او چه بسیار نزدیک می نماید. 

گهگاه آنقدر در زندگی روزمره فرو می رویم که سیل روزمره گی ما را به حاشیه های پرت می افکند. شکی نیست که جهاداقتصادی مجاهد خستگی ناپذیر می خواهد، مجاهدی که اوج نگاه به دنیا را لمس می کند، «اگر دنیا و لذتهای فانی آن به اندازه بال مگسی در نزد خداوند ارزش داشت شربت آبی از آن به کافر نمی نوشانید.» رسول اکرم (ص) نهج الفصاحه صفحه 298  

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ بهمن ۹۱ ، ۲۲:۱۶
فرشاد فرهادی

جنس جنون



کاش از جنس جنون بال و پری بود مرا

مثل سیمرغ ازاینجا سفری بود مرا


 

از همان کوچه که سر می شکند دیوارش

باز در حالت مستی گذری  بود مرا


 

رقص زلفت سر نی دیدم و با خود گفتم

بین هفتاد و دو سر کاش سری بود مرا


 

هیچ پروا دلم از دغدغه راه نداشت

چون تو ای عشق  اگر همسفری بود مرا


 

پیشتر ز آنکه رسد مرگ ، بمیری ، هنر است

کاش ، ای کاش ! که روزی هنری بود مرا


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ بهمن ۹۱ ، ۰۰:۳۵
فرشاد فرهادی