اشاره

هر جا که حُسن جلوه کند عشق سَر زند*** چون هست حسن لَم یزلی، عشق لایزال

اشاره

هر جا که حُسن جلوه کند عشق سَر زند*** چون هست حسن لَم یزلی، عشق لایزال

طبقه بندی موضوعی

عِشوه ای ازلب شیرین تودل خواست به جان

پنجشنبه, ۲۵ مهر ۱۳۹۲، ۱۱:۳۷ ب.ظ

عِشوه ای ازلب شیرین تودل خواست به جان 
                                                      بـه شکــرخنده لبت گفـت مُزادی طلبیم

عشوه لب : حالتی و کیفیتی از لب که نشان دهنده اجازه بوسه باشد .

مَزاد : افزودن، زیاد کردن و بالا بردن میزان قیمت.

دل از لب شیرین تو اشاره موافقی به قیمت جان خود طلب کرد . لبت با خنده پاسخ داد که بهای بالاتری را طلب می کنیم .

مزاد بر جان چیست؟

اصالت مالکیت فرد بر جان خود گرچه حقیقی نیست و آن نیز هدیه ی دوست است، لکن تنها امر اصیلی است که به نشانه ی صداقت می توان به صاحب اصلی اش هدیه شود. حال اگر صاحب جان، زیادتی از جان، جهت رضایت و اجازت طلبد، مسکینِ مستکینِ مستاصل چه باید عرضه کند؟ دل به بهای هستی اش، عشوه ای از لب شیرین طلب دارد، اما نا-بود-ی-اش نیز در نظر صاحب لب شیرین کفایت نمی کند؛ تکلیف چیست؟

فکر می کنم حضرت دوست که بی نیاز از غیر است و غیری در برابر یا حتی مِه تَرَش بی معنی است، با این جواب نغز،  به دلیل رندی عاشق در پاک بازی اش، هم طلبِ-عشوه- او را برآورده کرده و هم نکته ای به او آموخته. فنایِ در راه رضای محبوب، بدون معرفت به کمال معشوقی که غیر از دادن هستی، این تَفتُن را در دلش انداخته که در برابر عظمت  رحمانیت و رحیمیتِ محبوب، از جان و هستیِ تشخص بخشش دست شوید، میسر نیست.  

__________________________________________________________________

خیـز تـا از در میخــانه گشـادی طـلـبیم

بر ره دوســت نشینیم و مــرادی طلبیم

زاد راهِ حــــرم وصــــل نداریــم مـگر

به گــدایی ز درمیــکــده زادی طلبیم

اشـکِ آلـودهِ مـا گـر چـه رَوانـست ولـی

به رسالت سـوی او پــاک نهادی طلبیم

لــذّت داغ غمـت بـر دل مـا باد حـــرام

اگـر از جـــورِ غم عشقِ تو دادی طلبیم

نُقـطهِ خـال تـو بـر لـوح بصــر نـتوان زد

مــگر از مَـردُمک دیده مــدادی طلبیم

عِشوه ای ازلب شیرین تودل خواست به جان

بـه شکــرخنده لبت گفـت مُزادی طلبیم

تـا بـود نُسـخهِ عـطـری دل سـودا زده را

از خـط غالیــه سـای توسـوادی طلبیم

چـون غَـمت را نتوان یافت مگر در دل شاد

مـابه امیــد غمت خاطـر شـادی طلبیم

بر درِ مدرســه تـا چنـد نشینی حـافظ

خیــز تا از درِ میخانه گشــادی طلبیم

_________________________________________________________________

هدف حافظ از سرودن این غزل و چند غزل مشابه آن، بازگو کردن پاره یی از نکات عرفانی است که ماحصل تجربه هایی است که از سیر و سلوک عاید او گردیده و همگی را در قالب این غزل گنجانیده است. و هرگز نباید منظور اصلی شاعر را در سرودن این غزل صرفاً غزلسرایی دانست بلکه قالب غزل راه ساده و انتخابی بازگو کردن مکنونات قلبی حافظ است که در اینجا هم از آن استفاده شده است .

حافظ در این ۹ بیت مطالب زیر را به سالکان گوشزد می کند :

۱-برای موفقیت و رسیدن به هدف نهایی که از مسیر علم الیقین و عین الیقین به مرحله نهایی حقّ الیقین است ما بایستی از دَرِ میخانه، طلب استمداد کنیم و میخانه سالک همان باطن اوست که از راه اشراق او را به معرفت کامل می رساند .

۲-چون توشه این راه را در اختیار نداریم و این توشه عبارت است از سرمستی و سکر از باده شوق و ذوق و پشت پا زدن به عوالم مادّی و توجه کامل به هدف نهایی، بنابراین ما بایستی این توشه راه را از گدایی دَرِ میخانه تحصیل کنیم و چنان که گفته شد میخانه سالک همان باطن اوست و ما بایستی از ضوابط عقلایی دنیوی که عمر بشر در راه آن بیهوده تلف شده و چیزی بر درجه معرفت انسان نمی افزاید دست کشیده و از مسیر باطن و دل راه اشراق را برگزینیم.

۳-سالک باید نخست باطن خود را (میخانه وجود) از آلودگی ها و افکار مادی دنیوی شسته و تطهیر کند تا از حجنره دلی پاک و آینه مانند بتواند نوای صادقانه خود را به جهت و سوی مبداء خلقت بفرستد، شاید که پژواک و بازتاب این صدا کارگشای او گردد و این همان چیز است که حافظ در مصراع اول مطلع غزل خود می خواهد یعنی طلب گشادی و گشایش امور.

حافظ می گوید پس از آن که باطن خود را از افکار پلید مادّی دنیوی تطهیر کردیم، آن موقع ناله سحری و آه مناجات های شبانه ما مؤثر واقع خواهد شد وگرنه اشکی و مناجاتی که از دیده و دل دوخته شده به دنیا بر دیده و زبان جاری گردد به سبب عدم استحقاق نمی تواند به عنوان رسالت به سوی (او) فرستاده شود و این رسول هرگز به آستانه (او) راه نمی یابد . در اینجا لازم است صنعت ایجاز کلام را در شعر حافظ دریابیم و ضمیر (او) را که منظور ذات باری تعالی است به خوبی استنباط کنیم .

۴-سالک هرگز نباید متوقع اعتنای محبوب باشد . این محبوب است که بسته به اعمال و رفتار و طرز اندیشه سالک، هر زمان مستحق عنایت باشد او را مشمول لطف و عنایت خویش قرار می دهد و سالکی که از راه کم حوصلگی، شک و تردید به خود راه داده و در دل زبان به شـکایت گشاید رهـروی دل آگـاه نیست و بـه بی راهه کشانیده می شود . حافظ در این بیت می گوید توفیق کسب لذّت عشق و وصال تو بر من حرام باد اگر در مسیر سیر و سلوک گامی از جاده شکیبایی و تسلیم به بیرون نهم .

۵-در نزد عرفا خال نقطه وحدت حقیقی است و خال سیاه، عالم غیب را گویند. حافظ خال را علامتی و نشانی و تصویری از ذات متعال تصور کرده می فرماید این نقطه و علامت را نمی توان به کمک مردمک چشم مشاهده کرد، یعنی این نقطه و علامتی نیست که مانند سایر اجسام مادی در عالم خارج تشکّل و جسمیّت به خود گرفته و ما همانطور که سایر اشیاء را می بینیم، آن را هم مشاهده کنیم . طرز دیدن این نقطه خال به نحو دیگری است و آن این است که ما مردمک چشم خود را که به مثابه خال سیاهی است ببینیم ! ! معنای این لطیفه این است که نقطه خال یا نقطه وحدت حقیقی همان نقطه سیاه مردمک چشم است و ما بایستی با چشم باطن به آن نظر دوخته آن را بنگریم. چشمی غیر از چشم غیر از چشم ظاهر لازم است تا به روی این نقطه خال افتد و ما بایستی از سیاهی مـردمـک دیده که انعکاس خال معشوق در آیینه چشم است کمک گرفته و نقطه یی از آن سیاهی را بر صفحه چشم دل بنشانیم .

و مختصر کلام آن که این نقطه وحدت حقیقی بر لوح دیدگان نقش نمی بندد و این نقطه چون مردمک دیده خود بر دیده نشسته و چنان به دیده نزدیک است که بایستی با چشمی خارج از محدوده جسم یعنی چشم باطن و اشراق آن را درک کنیم .

۶-سالک نباید در راه سیر و سلوک پیوسته منتظر خضر وادی نجات باشد تا او را راهنما گردد و یا آنکه متوقٌع راهنمایی هادی سبل گردد. بلکه بایستی به جان بکوشد و کوشش، هر چه بیشتر باشد فاصله سالک تا مرجع کوتاهتر گردد. حافظ در این بیت می فرماید دل من در راه وصال تو کم حـوصلگی کرد و از معـشوق اشاره موافقتی را متوقع بود. پاسخ آمد که بیش از آنچه رنج راه کشیده یی مقاومت بایستی کرد تا خود به مقصد برسی .

۷-سالک باید در مسیر طریقت چون زنبور عسل با بوی آشنای کند و به سوی مقصد در حرکت باشد و دل دیوانه و شیدای خود را همچنان که با داروهای معطّره در رفع و علاج شوریدگی آن می کوشد با بوی خوش امید و انتظار که از جانب معشوق به مشام می رسد خود را از نگرانی و شوریدگی به در آورده و با عزمی راسخ به سوی مقصود گام بردارد.

۸-دلی که درآن ذوقی و حالی نبوده و از چراغ شوق و انتظار روشن نباشد هرگز محلّ تجلّی نور حقیقت نخواهد شد و بدین سبب حافظ بر آن است که در هر حال خاطر خود را شاد و مستعدّ دریافت غم عشق او نگاه دارد و این حجره مقدّس را با غم امور دنیوی تاریک و غمناک نسازد و این هشتمین دستور و نکته یی است که حافظ به آن اشاره دارد.

۹-بالاخره حافظ در مقطع کلام ، شناخت حقّ جلّ و علا را از راه قیل و قال و درس و فحص و لای کتاب و در حوزه مدرسه نمی داند و راه اشراق را انتخاب می کند. به همین سبب در بیت مقطع با به کار گرفتن صنعت ردّ المطلع به کلام اول خود باز می گردد و می فرماید : خیز تا از در میخانه گشادی طلبیم.

(شرح جلالی بر حافظ / دکتر عبدالحسین جلالیان)

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۲/۰۷/۲۵
فرشاد فرهادی

نظرات  (۲)

۲۸ مهر ۹۲ ، ۱۴:۵۵ مجتبی(بسیجی)
سلام مهندس،
اولش فکر کردم متنو خودت نوشتی کلی خوشحال و متعجب شدم که عجب پیشرفتی کردی این رفیق قدیمی، در هر صورت جالب بود. موفق باشید.

پاسخ:

حاجی زدی تو ذوقمون!

سلام

ولی تا قبل از ادامه مطلبش از خودم بودا :)

۰۱ آبان ۹۲ ، ۰۹:۰۹ مجتبی(بسیجی)
ببخشید قصدم ناراحت کردن شما نبود،
خداییش خیلی زیبا بود مخصوصا اولش را که شما نوشته بودی!
چه کار کنیم دیگه حرف زدن ما هم اینجوریه دیگه خدا ما را ببخشه، قصدم ناراحتی شما نبود.
پاسخ:

من که به این راحتی ناراخت نمیشم!(اشاره به جواب دکتر ظریف به  مجری شیکه پنج که گفت چی شما رو شگفت زده کرد و ظریف گفت من به این راحتی که شگفت زده نمیشم)

ولی جدا از شوخی ناراحت نشدم، بیشتر خواستم  شوخی کرده باشم! شما که عزیز مایی، منم هنوز اینقدر خودبین نشدم  که فکر کنم چیزی بلدم که بخوام از خودم چیزی بنویسم.  

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی