زیر آسمان شهر(1)
یک. تجربه ی انتخابات ریاست جمهوری در پایان دو چهار ساله ی آقایان هاشمی و خاتمی نشان داد که پس از هر دوره ی هشت ساله، مردم رویگرادانی معنادار و اعتراض گونه ای از طیف فکری حاکم یا حداقل اشتیاق و امیدگشایشی به گفتمان های نوظهور داشته اند. فضای بسته ی مدیریت کارگزارن، انتخاب هر شعاری که مضمون فضای باز را داشت، به شدت مستعد کرد؛ و بی توجهی و فراموش کردن مردم و خوی ساده زیستی منجر شد در مرحله ی اول انتخابات سال 84 طیف های متنوع اصولگرایی و اصلاح طلبی با «نه»ی مردم مواجه شوند و در مرحله ی دوم درحالی که خاتمی و یارانش، برخی علما و مراجع و مدرسین حوزه تمام قد پشت سر هاشمی ایستادند، مردم بازگشت به گذشته را منتفی کنند. درست است که پیش از هر دو انتخابات 76 و 84، پیش بینی نتیجه بسیار سخت یا حتی غیر ممکن بود و اکنون نیز نمی توان سخنی قاطع راند؛ لکن اگر کمی تا اندکی به نتایج نظرسنجی های مراکز متعدد که با سلایق متفاوت و جامعه های آماری متنوع انجام شده، اعتماد کنیم، خواهیم دید که مجموع آرای نامزدهایی که هر کدام تاحدی متعلق به گفتمان اصیل انقلاب اند، قطعا بالاتر از رقبای کارگزازانی-اصلاح طلبی است که پرده ی اختلافات ظاهری را کنار زده اند و چهره ی واقعی خود را به نمایش گذاشته اند. لذا اگر به نتایج فوق الذکر وفادار بمانیم باید بگوییم برخلاف تبلیغات وسیع و ناجوانمردانه و چندین سالانه ی برخی طیف های داخلی و خارجی علیه آقای احمدی نژاد، مردم از «خوی احمدی نژادی» خسته نشده اند. گرچه جناب آقای احمدی نژاد خود در برخی انتقادها بی تقصیر-یا کم تقصیر- نبوده است، اما نظر مردم نشان می دهد رویه های ساده زیستی، توجه به محرومین، کار و تلاش زیاد، مقابل حرف زور ایستادن و... که آقای احمدی نژاد احیاکننده ی آنها بود، خواسته ی اصلی مردم است که حتی با وجود مشکلات شدید اقتصادی حاضر به دست برداشتن از آنها نیستند.
دو. عرصه ی انتخابات، یک میدان واقعی و پیچیده است که نمی توان با ذهنی کردن روابط و ساده کردن معادلات با آن مواجه شد. تجربه اثبات کرده هرگروه با توجه به اهداف خود فردی را انتخاب کرده و با پنهان کردن ضعف های گزینه ی مورد نظر و بزرگ کردن ضعف های طرف مقابل یا حتی منتسب کردن صفات غیر واقعی به رقیب یا رقبای خود، برنده ی این ماجرا باشد. نمونه ی بارز چنین عملی در این دوره از انتخابات افراطیون مذهبی ای هستند که چندین بار به خاطر برچسب زدن های خلاف واقع و اقدامات ضداخلاقی خودسرشان، موجبات ناراحتی رهبری معظم و تذکر گرفتن از ایشان شده اند. بی شک این گروه قلیل را نباید به کل طرفداران یک یا چند کاندیدای خاص منحصر کرد، چراکه در میان طرفداران هر گروه قطعا از اینگونه افراد یافت می شود. امری که در این بین حائز اهمیت است این است که با بی طرفی معرفتی سراغ ارزیابی دسته های فکری حاضر رفته و بدون لحاظ کردن محبت مان نسبت به شخص یا اشخاص، حقایق را از دل وقایع بیرون بکشیم. برای اینکه منظورم روشن شود با چند مثال سراغ مدعیات گروه های حاضر در انتخابات می رویم: پیش از عید سه تن از نامزدها ضمن تشکیل دادن ائتلاف اعلام کردند تا قبل ثبت نام و باتوجه به نتایج نظر سنجی ها، نامزد نهایی معرفی شده و وارد عرصه ی انتخابات خواهد شد. امری که تا به حال محقق نشده است. این زیر قول زدن قطعا نقطه ی ضعفی برای هرسه نامزد تلقی خواهد شد- البته با درصد خیلی کمتر برای شخصی که در نظرسنجی ها وضعیت بهتری داشته و باید دو نفر دیگر به نفع او کناره گیری می کردند-. با این حال طرف مقابل نمی تواند از این ماجرا سوء استفاده کند و با تبختر اعلام کند که آیت الله مصباح در همان ابتدا فرموده بودند که این سه نفر اختلاف جدی دارند و ائتلافی رخ نخواهد داد، چرا که اولا پیش فرض تشکیل ائتلاف عدم وجود اختلاف نبوده، بلکه فلسفه ی آن کم کردن خواسته های هر نفر یا گروه است تا اهدافی بزرگتر حاصل شود. گرچه تحقق نیافتن این وعده ضعفی بزرگ است اما قطعا یک قدم جلوتر است از تفکری که تنها خود، و افرادی که سر به آن آستان خم کرده اند را، کامل مطلق می داند و حاضر نیست بقیه را حتی در دائره ی نظام قبول کند.(همان امری که موجب شد گروه پایداری در انتخابات مجلس حاضر به ائتلاف نشود) ثانیا تناقضی بس عجیب تر از ائتلاف نکردن رخ داد اما برخی ترجیح دادند در مورد آن حتی فکر هم نکنند. آقای لنکرانی، توسط شورای فقاهتی جبهه ی پایداری، به عنوان اصلحی که زیر آسمان و بالای زمین همتا ندارد انتخاب می شود و برخی اعضای جبهه مانند آقای روانبخش در مشهد اعلام می کنند که حتی با آمدن آقای جلیلی گزینه ی پایداری تغییر نخواهد کرد، آقای جلیلی ثبت نام می کند و بسیاری از موسسان و نمایندگان نزدیک پایداری که شهره شدن نام خود را مدیون آقای مصباح هستند، بدون کمترین توجهی به نظر آقای مصباح برای آقای جلیلی شروع به تبلیغ می کنند، آقای لنکرانی که اصلح روی زمین است، بدون تشکیل جلسه ی جبهه ی پایداری و یافتن نظر شورای فقاهتی-آقای مصباح- به نفع آقای جلیلی از گردونه ی انتخابات کناره گیری می کند، جبهه ی پایداری چند روزی در شوک و بهت فرو می رود و در نهایت بدون هیچ استرسی اعلام می کند آقای جلیلی اصلح است و ما تازه او را شناختیم! گویی چنان گفتمانش به ما نزدیک است که اصلا خود ماست!!!
پس نتیجه می گیریم در عرصه ی انتخابات آنقدر متغیر وابسته از درجات بالاتر وجود دارد که نباید به سادگی، مطلقا و برای همیشه کسی را اخذ یا رفض کرد. نمونه ی دیگر که برخی افراطیون بسیار بدان تمسک می جویند ساکت یا شلوغ! بودن در ایام فنته است. بدون اینکه بخواهیم معیارهای ساکت بودن یا نبودن را در نظر این دوستان جویا شویم، می توان بررسی کرد برخی از اعضای حلقه ی اصلی این جبهه چه کارنامه ای در جریان فتنه دارند. آقای داووی -که البته بسیار انسان شریفی است- تا سال 88 معاون اول آقای احمدی نژاد بود و اکنون جزء حلقه ی اول پایداری و تنظیم کننده ی برنامه ی آقای لنکرانی، آیا در دوران فتنه به ندای این عمار رهبری لبیک گفت و شروع کرد به خرج از آبرویش برای روشن گری؟ قطعا به آن شیوه ی شلوغ کاری که مدنظر دوستان است خیر. آقای محصولی چه طور؟ آقایان سلیمانی و فتاح و میرکاظمی و... کدام یک از نعره های مورد علاقه ی دوستان را سر دادند؟ اصلا خود آقای جلیلی که از سال 86 دبیر شورای امنیت ملی را بر عهده داشتند، از خرداد 88 تا اسفد همان سال چند بار در جمع دانش جویان حاضر شدند و به تبیین حقایق پرداختند؟ یا مگر ایشان همان کسی نسیت که به گفته ی برادرش- که هیچ گاه توسط خود او تکذیب نشد- در سال 84 به نامزد اصلح آقای مصباح-احمدی نژاد- رای نداد؟ قصدم زیر سوال بردن این عزیزان نیست، فقط می خواهم نشان دهم گاهی اوقات با معیارهای کج و معوج برخی مدعیان و کاسبان روشنگری فتنه، نباید افراد را سنجید و برای همیشه آنها را کنار گذاشت.
سه. با توجه به دلایل بالا، بدون اینکه بخواهم میزان حب درونی ام را لحاظ کنم، از چند ماه پیش درپی معدل گیری مستمر از نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری هستم. البته هرگز فکر نکرده و نمی کنم که نظرم قطعا درست و تغییر ناپذیر است؛ به همین دلیل بارها با دوستان هم فکری و مشورت و حتی گاهی دعوا کرده ام (ان شاالله در پست بعد مستقلا به این موضوع می پردازم) و نتیجه اش این شده که دو یا سه بار نامزد عوض کرده و بدون هیچ شرمندگی آن را اعلام می کنم(البته برای اکثر رفقایم هم همین حالت پیش آمده). لذا بسیار تعجب می کنم از کسانی که از پیش از ثبت نام انتخابات باتوجه به اینکه از کسی خوششان می آمده یا بنا به توصیه ی کسی که از او خوششان می آمده گزینه ای را انتخاب کرده و با کمال صلابت از اول تا آخر از او حمایت می کنند. بر همین اساس اگر اکنون نظرم سمت آقای جلیلی رفته باشد نتیجه ی همین معدل گیری است که البته تا روز انتخابات باز هم قابل تغییر است.
چهار. بسیاری از تصمیمات حاصل تاثیر نظرات افراد بالادستی است. بسیار تعجبم از خودخواهی یا بی بصیرتی اصول گرایان که گویی هرگز نمی توانند نقایص هم را بپذیرند و با هم کار کنند. یعنی آقای قالیباف خیلی وضعیت بدتری از آقای محصولی در فتنه یا ساده زیستی دارد که یکی نزدیک ترین می شود و آن یکی دورترین. کاش حداقل از دوستان رقیب می آموختیم که حتی استراتژیک هم که شده یکی را به عنوان بزرگ تر-حداقل در زمان حال- پذیرفته اند و وحدت یافتن شان بسیار محتمل تر از مدعیان راستین گفتمان انقلاب و امام است. شاید آنقدر از پیروزی دست نیافته مغرور و سرمستیم که احتمال شکست از رقیب اصلی را به کلی منتفی می دانیم و حاضر نیستیم از اصول خودبافته و تنگ خود عدول کنیم(قطعا منظورم تمامی افراد طیف اصول گرایی است نه گروهی خاص)
متاستفانه خوارج و اشعث نماها همیشه کنار کسایی که با همه ی ضعفشون به امام علی(ع) اقتدا کردند، بودند. همین تنگ نظری هاست که نگذاشته پیشرفتها آنچنان که باید باشه بوجود بیاد.
تو مناظره ی سوم نظرم به جلیلی بیشتر جلب شد، به نظرم آقای ولایتی خراب کرد و اگر مواضعش از اول همین بوده یه کمی باید منصف تر باشه.